طاقت داشتن. تحمل داشتن: چون بخورد ساتگنی هفت و هشت با گلویش تاب ندارد رباب. ناصرخسرو. اگر سیمرغی اندر دام زلفی بماند، تاب عصفوری ندارد. سعدی (طیبات). ، در رنج و درد بودن: دوش دوراز رویت ای جان جانم از غم تاب داشت ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت. سعدی. ، تاب داشتن چشم کسی، کمی حول در چشم او بودن
طاقت داشتن. تحمل داشتن: چون بخورد ساتگنی هفت و هشت با گلویش تاب ندارد رباب. ناصرخسرو. اگر سیمرغی اندر دام زلفی بماند، تاب عصفوری ندارد. سعدی (طیبات). ، در رنج و درد بودن: دوش دوراز رویت ای جان جانم از غم تاب داشت ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت. سعدی. ، تاب داشتن چشم کسی، کمی حول در چشم او بودن
حساب داشتن با کسی، با او معاملۀ نقد و نسیه و مانند آن داشتن، حساب داشتن در یک شعبه بانک، حساب جاری یا پس انداز در آن بانک داشتن، حساب نگاه داشتن: حساب امشب وفردا به زلف او همی دارم شمار ظلم و بیداد کسی برهم نمیگردد. نظیری (ارمغان آصفی). - حساب از خود داشتن، کنایه از مغرور بودن. خاکساری پیش مغروران ندارد اعتباری گر حسابی داری از خود در حساب ما مباش. سلیم طهرانی (از ارمغان آصفی)
حساب داشتن با کسی، با او معاملۀ نقد و نسیه و مانند آن داشتن، حساب داشتن در یک شعبه بانک، حساب جاری یا پس انداز در آن بانک داشتن، حساب نگاه داشتن: حساب امشب وفردا به زلف او همی دارم شمار ظلم و بیداد کسی برهم نمیگردد. نظیری (ارمغان آصفی). - حساب از خود داشتن، کنایه از مغرور بودن. خاکساری پیش مغروران ندارد اعتباری گر حسابی داری از خود در حساب ما مباش. سلیم طهرانی (از ارمغان آصفی)